خواب دیدم قیامت شده است. هر قومی را داخل چاله ای عظیم انداخته و بر سر هر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان.
خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگماردهاند؟» گفت: «میدانند که ما ایرانیان به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.» خواستم بپرسم: «اگر در میان ما کسی باشد که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده گفت: اگر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خودمان بهتر از هرنگهبانی پایینش کشیم و به تهِ چاله بازگردانیم!
حقیقتا ما ایرونیا این طوری هستیم.خیلی زیبا بود دستتون درد نکنه اَقای کهن شدیدا به خاطر مطالب خوبتون متشکریم
جوکتون خیلی قدیم بود...... ولی باز هم خندیدم
براتون یه جوک مینویسم جدیده
از غضنفر می پرسند میزان تحصیلات؟
میگه: PhD
می گن: یعنی چه؟
میگه: passing highschool with difficult.....
بخندید دیگه....
سلام
براتون جوک جدید آوردم
به غضنفر میگن فامیلی دکترت چیه ؟
میگه : ترابی
میگن اسمش چیه ؟
میگه : فیزیو !
باور کنید این مطلب رو خانم محترمی که دانشجوی دکترای تخصصی فیزیوتراپی و عضو هیئت علمی دانشگاه . . . است برامون فرستاده اند.